صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
دلبری بود مرا کم دل از او کام داشت جان افسرده ام از مهر رخش جام داشت رنج دیرین مرا لطف و شفا بود بسی روح بی طاقتم از صحبتش آرام داشت نی ز اندوه جهان دل نگران گشت همی نی خرد از می اش اندیشه ی ایام داشت بر فلک می شدم از خنده ی جادوی لبش پیش ماهش مه گردون کجا نام داشت مرغ وحشی دلم را سر زلفش بگرفت گرچه این مرغ بسی تجربه زین دام داشت روزنی بر شب آمال دل از روز گشود مرهمی از کرمش بر همه آلام داشت آه از این درد که آن دلبر شیرین رفت روز دل را به دمی بار دگر شام داشت
نظرات شما عزیزان: برچسبها: شعر فارسی [ جمعه 14 بهمن 1390
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|