چه آسان شعر میسراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژهی از تداعی افتادهی رنگین دیگر دم میزنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشیمان و روزمرّهگیمان شعرها کشتار میشوند. انسانیت و حقوق بشر در گندابها دست و پا میزند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی میگیرد. چه ساده فراموش میکنیم مرگ «شعر» در جامهی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بیخبر و از نزدیکترینها چه دورترین..