صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
پناهگاهی که جواد الشماری 22 سال در آن مخفی شده بود هنوز هم در نزدیکی خانه آنها دیده میشود؛ حفرهای با ابعاد یک متر و نیم در دو متر که او در تمام این سالها روزگارش را در داخل این گودال تاریک با فرشی کهنه، اندک وسایلی برای پختن غذا، یک رادیو و یک جلد قرآن گذرانده است؛ روزهایی که فکر میکرد هیچوقت به پایان نخواهند رسید. مادر او یار و یاور همیشگیاش بود؛ کسی که هیچوقت پسرش را تنها نگذاشت. مادر الشماری در این مدت همیشه مخفیانه برای او آب و غذا میآورد تا اینکه برای مدتی بیمار شد و دیگر قادر به انجام این کار نبود.الشماری میدانست که اگر اتفاقی برای مادرش بیفتد این گودال به گور ابدی او تبدیل خواهد شد. با این حال کاری جز انتظار کشیدن از دستش برنمیآمد. شرایط الشماری در گودال بسیار بد بود، محیط آلوده گودال باعث شده بود تا او بیمار شود و بعد از چند سال به خاطر بیماری لثه تمام دندانهایش یکی پس از دیگری افتاد. با این حال بیماری مادر او باعث شد که بقیه اعضای خانوادهاش هم از راز این دو نفر با خبر شوند. به این ترتیب آنها مسوولیت رسیدگی به الشماری را در روزهای بیماری مادرش برعهده گرفتند، البته خانواده الشماری بهندرت به دیدنش میرفتند زیرا میترسیدند توسط نیروهای عراقی دستگیر شوند. در این 22 سال، چند باری که الشماری از تنهایی خسته شده بود در نیمههای شب از پناهگاهش بیرون آمده و در همان نزدیکی چرخی زده بود اما خیلی زود از ترس اینکه مبادا دیده شود دوباره به گودال برگشته بود. سال 2003 همزمان با سقوط رژیم عراق، سرانجام الشماری توانست برای نخستین بار از گودالی که 22 سال خانهاش بود خارج شود و رنگ آسمان را درحالیکه خورشید درخشان در آن خودنمایی می کرد ببیند. الشماری هوا را با تمام وجود به داخل ریههایش داد و باور نمیکرد که بار دیگر روی زمین قدم برمیدارد . منبع: مجله ی اینترنتی جرقه (چه احساسی به این مرد دست داده باشد وقتی فهمید صدام نیز چندین ماه از عمرش را در یک گودال سپری کرد؟!)
برچسبها: پراکنده ها [ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|