تجربه نيندوختن از گذشته: پس از اقدامات انساندوستانه افرادي چون ماندلا و اسلاوهاول و اقدامات انساندوستان كه در باب فرهنگي كردن سياسيت تلاش كردند، زياد شنيدهايم كه «ببخش و فراموش كن» يا «ببخش و فراموش نكن». اما داستان بر سر اين است كه اگر شما ببخشانيد و فراموش كنيد باز هم از همانجا ضربه ميخوريد. انسانهاي سالم كساني هستند كه در درونشان ميتوانند بزرگترين دشمنان خود را از لحاظ عاطفي ببخشايند، چرا كه از لحاظ عاطفي بايد بخشود اما از لحاظ ذهني نبايد فراموش كرد. اما متاسفانه ما عكس اين عمل ميكنيم،از لحاظ عاطفي نميبخشيم و كينهجويي در ما زنده است اما به لحاظ ذهني فراموش ميكنيم چرا كه حافظه تاريخي ملت ما بسيار كند و تار است.
جدي نگرفتن زندگي: سقراط از ما ميخواست كه در عين شوخطبعي زندگي را جدي بگيريم كساني زندگي را جدي ميگيرند كه دو نكته را باور كنند: 1- باور به مستثني نبودن از قوانين حاكم بر جهان. دليل هر جدي نگرفتن مستثني دانستن خود از قوانين هستي است. 2- نسبتسنجي در امور. روانشناسان اصطلاحي دارند با اين مضمون كه انسان بايد بتواند وزن امور را نسبت به هم بسنجد. انسانهايي كه زندگي را جدي نميگيرند چيزهاي مهمتر را براي چيزهاي مهم رها ميكنند. فراوانند انسانهايي كه در طول زندگي خطاي تاكتيكي نميكنند اما خطاي استراتژيك عظيم دارند يعني كل زندگي را ميبازند اما در ريزهكاريها وسواس دارند.
ديدگاه نسبت به كار: ديدگاه كمتر مردمي نسبت به كار تا حد ديدگاه ما نسبت به كار مبتذل است. ما كار را فقط براي درآمد ميخواهيم و بنابراين اگر درآمد را بتوانيم از راه بيكاري هم به دست آوريم از كار استقبال نميكنيم. در واقع ما كار را اجتنابناپذير ميدانيم در حالي كه بايد ديدگاه مولوي را درباره كار داشته باشيم كه معتقد بود كار جوهر انسان است.
قایل نبودن به رياضت: رياضت در اين جا نه به معناي آنچه كه مرتاضان انجام ميدهند رياضت به معناي اينكه در زندگي همه چيز را نميتوان داشت. بنابراين بايد چيزهايي را فدا كرد تا چيزهاي باارزشتري را به دستآورد. قدماي ما ميگفتند دنيا دار تزاحم است يعني همه محاسن در يكجا قابل جمع نيست به تعبير نيما يوشيج تا چيزها ندهي چيزكي به تو نخواهند داد. در زبانهاي اروپايي قداست از ماده فداكاري است. عارفان مسيحي ميگفتند اينكه فداكاري و قداست از يك مادهاند به اين دليل است كه قداست به دست نميآيد مگر به قيمت از دست دادن چيزهاي فراوان. ولي ما ميخواهيم همه چيز را داشته باشيم. وقتي ديدگاهمان نسبت به كار آنگونه است نسبت به مصرف هم ديدگاهمان اينگونه ميشود و باعث ميشود دچار مصرفزدگي شويم. وقتي ما بحث مصرفزدگي را مطرح ميكنيم ميگویند كه شما از اوضاع جامعه و فقر خبر نداريد؛ بايد گفت مصرفزدگي يك ديدگاه است نه يك امكان. يعني فرد فقير هم در سویدای دل خود ميگويد كاش بيشتر داشتم و بيشتر مصرف ميكردم. كدام يك از ما براي آرمانهاي خود حاضر است به قدر ضرورت اكتفا كند. اين مصرفزدگي ما را به دنائت ميكشد. اگر ما بوديم و فقط ضروريات زندگي مجبور به كرنش كردن نبوديم.
از دست رفتن قوه تميز بين خوشايند و مصلحت: مردمي كه منافع كوتاهمدت را ببينند و قدرت ديدن منافع درازمدت را نداشته باشند در معرض فريبخوردگي هستند. دليل موفقيت سياستهاي پوپوليستي در كشور كه در يك سال اخير هم رواج پيدا كرده نديدن منافع درازمدت است. وقتي منافع بلندمدت ديده نشود منافع كوتاهمدت تامين ميشود به قيمت نكبت و ادبار درازمدت.
زيادهگويي: ما درست برخلاف آنچه كه در اديان و مذاهب گفته ميشود زيادهگو هستيم و پرحرف ميزنيم. نقل است كه عرفا هم در سكوت تبادل روحي داشتند اما ما ملت پرسخني هستيم و آسانترين كار براي ما حرفزدن است.
زبان پريشي: بدتر از پرسخني ما زبانپريشي ماست. زبانپريشي به اين معنا است كه انسان حرف خود را خودش هم متوجه نميشود يعني اگر تحليل روانشناختي در سخنان ما انجام شود اصلاً برخي جملات معنا ندارد. سخنان همه مانند شهركهاي سينمايي است كه در زمان فيلم پر از دژ و قلعه است اما وقتي فشار ميدهيم فرو ميريزد. به تعبير ديگر حرفهاي ما پشتوانه ندارد و همه ما از صدر تا ذيل ياوه ميگوييم. و به همين دليل هم به لحاظ ذهني تا اين حد پريشانيم. كساني كه سرگرداني ذهني دارند اول بايد زبان خود را پالايش كنند. يعني بايد حرف را فهميده بزنند و از طرف مقابل هم حرف فهميده بخواهند. نوام چامسكي براي اينكه ثابت كند كه هر جملهاي كه قواعد نحوي و صرفي آن رعايت شده صرفاً بامعنا نيست جملاتي ميگفت بطور مثال ميگفت: وقتي ميگويند «پسر برادر مثلث ما عاشق بيضي شما شده است»، قواعد صرفي و نحوي آن رعايت شده اما بامعنا نيست.
ظاهرنگري: ظاهرنگري به دليل غلبه روحيه فقهي در دين بر كل كارهايمان سايه افكنده است. يعني به جاي آنكه ما به ارزش و انگيزه كار توجه كنيم فريفته ظاهر ميشويم. اين ظاهربينيها ما را براي ظاهرفريبي آماده ميكند. در هر جا كه اخلاق، عرفان و روانشناسي فداي فقه و ظواهر شود اين روحيه غلبه پيدا ميكند.
منبع: http://www.siemorgh.nl
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: نقد